در کتابهای تاریخ ادبیات جایی ندیدهام که در زندگی خواجه شیراز، مسافرت به مشهد برای او ثبت شده باشد. حافظی که سخت دلباخته شیراز است و از بیان این دلباختگی ابایی هم ندارد: «اگرچه زندهرود آب حیات است/ ولی شیراز ما از اصفهان به».
مثل هزاران غزل و قصیده و رباعی شاعران شیرینسخن ما که هیچکس از حس و حال سرودن آنها خبر ندارد و این معما با هیچ تحقیق و پژوهشی هم گشوده نخواهد شد، حافظ نیز غزلی دارد که نیمه دوم آن بسیار مشهور است و از قضا در حرم مطهر رضوی نیز نقش و نگار شده است. غزلی که اگر کسی نیمه اول آن را بخواند ذهنش حتی کوچکترین تقریبی هم به سمت مشهد و حال و هوای زیارت و درد دل یک زائر فقیر و خسته پیدا نمیکند:«دلم رمیده لولی وشی است شورانگیز/ دروغ وعده و قتّال وضع و رنگآمیز» جلوتر هم که میرویم داستان به همین منوال است و فرقی نمیکند: «فدای پیرهن چاک ماه رویان باد/ هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز» اما از بیت پنجم به بعد انگار حافظ یادش میآید که چه میخواهد بگوید. انگار لکنت زبانش باز شده و حدیثی را در خاطر میگذراند. حدیثی که هول وحشت روز رستاخیز را با وعده امام رئوف از جان میبرد: «پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر/ به مِی ز دل ببرم هول روز رستاخیز» هنوز هم خیلی داستان شفاف نیست و ما نمیدانیم حافظ با که دارد صحبت میکند، اما در دو بیت بعدی تیر خلاص را میزند و از پرده ابهام و ایهام بیرون میآید: «فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی/ که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز»؛ این بیت یکی از معروفترین ابیات این استاد بیبدیل شیرازی است که خیلی از اوقات شخصاً آن را با خودم در حرم زمزمه میکنم، چون واقعاً به سادهترین و کاملترین شکل ممکن حال زائر را در لحظه ورود بیان میکند. زائری که گاه کیلومترها پیادهروی کرده و پس از چند روز و چند شب در صحرا و کوه و بیابان، زخمی و خاکآلوده با چشمانی پر از اشک جلو حرم میرسد، دست روی سینه میگذارد و زیر لب میگوید: «فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی/ که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز». چیزی که خیلی بیشتر تأیید میکند حافظ، این بیت را در هنگام سرودن، خطاب به ساحت امام هشتم(ع) گفته باشد بیت بعد آن است: «بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت/ که در مقام رضا باش و از قضا مگریز». البته با همه این اوصاف همان طور که اول گفتم اینکه واقعاً منظور شاعر چه چیزی بوده یک معماست و هیچکس هم نمیتواند چیزی را قطعی بگوید اما به هر حال این شعر حال و هوایی دارد که دقیق متناسب زیارت است و دور از ذهن نیست که رند شیرازی حداقل ابیاتی از آن را با همین منظور سروده باشد.
در کتابهای تاریخ ادبیات جایی ندیدهام که در زندگی خواجه شیراز، مسافرت به مشهد برای او ثبت شده باشد. حافظی که سخت دلباخته شیراز است و از بیان این دلباختگی ابایی هم ندارد: «اگرچه زندهرود آب حیات است/ ولی شیراز ما از اصفهان به».
مثل هزاران غزل و قصیده و رباعی شاعران شیرینسخن ما که هیچکس از حس و حال سرودن آنها خبر ندارد و این معما با هیچ تحقیق و پژوهشی هم گشوده نخواهد شد، حافظ نیز غزلی دارد که نیمه دوم آن بسیار مشهور است و از قضا در حرم مطهر رضوی نیز نقش و نگار شده است. غزلی که اگر کسی نیمه اول آن را بخواند ذهنش حتی کوچکترین تقریبی هم به سمت مشهد و حال و هوای زیارت و درد دل یک زائر فقیر و خسته پیدا نمیکند:«دلم رمیده لولی وشی است شورانگیز/ دروغ وعده و قتّال وضع و رنگآمیز» جلوتر هم که میرویم داستان به همین منوال است و فرقی نمیکند: «فدای پیرهن چاک ماه رویان باد/ هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز» اما از بیت پنجم به بعد انگار حافظ یادش میآید که چه میخواهد بگوید. انگار لکنت زبانش باز شده و حدیثی را در خاطر میگذراند. حدیثی که هول وحشت روز رستاخیز را با وعده امام رئوف از جان میبرد: «پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر/ به مِی ز دل ببرم هول روز رستاخیز» هنوز هم خیلی داستان شفاف نیست و ما نمیدانیم حافظ با که دارد صحبت میکند، اما در دو بیت بعدی تیر خلاص را میزند و از پرده ابهام و ایهام بیرون میآید: «فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی/ که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز»؛ این بیت یکی از معروفترین ابیات این استاد بیبدیل شیرازی است که خیلی از اوقات شخصاً آن را با خودم در حرم زمزمه میکنم، چون واقعاً به سادهترین و کاملترین شکل ممکن حال زائر را در لحظه ورود بیان میکند. زائری که گاه کیلومترها پیادهروی کرده و پس از چند روز و چند شب در صحرا و کوه و بیابان، زخمی و خاکآلوده با چشمانی پر از اشک جلو حرم میرسد، دست روی سینه میگذارد و زیر لب میگوید: «فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی/ که جز ولای توام نیست هیچ دستاویز». چیزی که خیلی بیشتر تأیید میکند حافظ، این بیت را در هنگام سرودن، خطاب به ساحت امام هشتم(ع) گفته باشد بیت بعد آن است: «بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت/ که در مقام رضا باش و از قضا مگریز». البته با همه این اوصاف همان طور که اول گفتم اینکه واقعاً منظور شاعر چه چیزی بوده یک معماست و هیچکس هم نمیتواند چیزی را قطعی بگوید اما به هر حال این شعر حال و هوایی دارد که دقیق متناسب زیارت است و دور از ذهن نیست که رند شیرازی حداقل ابیاتی از آن را با همین منظور سروده باشد.
نظر شما